سفارش تبلیغ
صبا ویژن
u رزسیزده

دانش، میراثی ارجمند و نعمتی، عام و گسترده است . [امام علی علیه السلام]

[ خانه :: مدیریت وبلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]

3147: کل بازدیدها -

0: بازدیدهای امروز -

1: بازدیدهای دیروز -

 RSS  -

!   4

پنج شنبه 86/6/29 ::  ساعت 2:25 عصر






¤نویسنده: پژمان خانبازی

?  نوشته های دیگران( )

!   3

پنج شنبه 86/6/29 ::  ساعت 2:21 عصر





در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد.

این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشرهنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.

آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی ، این انعکاس سایهء روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند کسی پی خواهد برد؟


¤نویسنده: پژمان خانبازی

?  نوشته های دیگران( )

!   2

پنج شنبه 86/6/29 ::  ساعت 2:14 عصر






¤نویسنده: پژمان خانبازی

?  نوشته های دیگران( )

!   1

پنج شنبه 86/6/29 ::  ساعت 2:5 عصر





 

 

بقا

ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم
 
غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها
 
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
 
وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
 
ماباید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
 
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند برایشان یک استکان چای بریزیم
 
پدران پدران پدرانمان را
 
ما باید دوست بداریم

حسین پناهی 


¤نویسنده: پژمان خانبازی

?  نوشته های دیگران( )

!   بنام خدا

پنج شنبه 86/6/29 ::  ساعت 11:54 صبح





یکی بود یکی نبود
غیر از خدا
هیچ چی نبود هیچ کی نبود
خدا تنها بود
خدا مهربون بود
خدا دوستدار زیبایی بود
خدا از سکوت و سکون بدش می اومد
خدا از پوچی و نیستی بدش می اومد
خدا آفریننده بود
خدا ابرها را آفرید ، خدا گیاه ها و حیوانها را آفرید
و در آخر انسان را آفرید و زندگی پدیدار شد
بدها و خوبها
بدها بدتر از همه بدها
و خوبها خوبتر از همه خوبها
بدها مثل شیطان و خوبها مثل خدا
همه چیز در حرکت ، در تلاش
با نظمی ثابت ، در تغییری دایم
زندگی سر زده از مرگ ، مرگ زاده زندگی
روز سر زده از شب ، شب زاده روز
همه چیز در حرکت ، همه چیز دور زنان
تمام چیزهای جهان دایره وار دوز می زنند
آب ، خاک
شب ، روز
صبح ، غروب
هر ثانیه هر دقیقه هر ساعت
هر هفته هر ماه هر فصل
هر سال !
آدمیزاد هم دور میزنه
:
خاک بودیم خوارک شدیم

لقمه ای در دهان مامان
لقمه ای در دهان بابا
ذره ای تو دل مامان
ذره ای تو دل بابا
آن ذره و این ذره با هم یکی شدن
آن یکی تو شدی
تو زنده شدی
چشمات نمی دید ، گوشت نمی شنید ،پاهات راه نمی رفت
دستات نمی گرفت ،مغزت کار نمی کرد ، هیچی نمی فهمیدی
تو بزرگ شدی هشتاد سال ، نود سال ، صد سال
راه رفته ای ، کار کرده ای
از سالها و سالها و سالهای عمر گذر کرده ای
آخر کار می رسی به اول !!!
چشمات نمی بینه ،گوشت نمی شنوه ، پاهات راه نمی ره

دستات نمی گیره ، مغزت دیگه کار نمی کنه
بعد می میری میندازنت تو دل زمین
باز خاک می شی
از تو هیچی نمی مونه ، تو می مونی
هیچ بودی ، خاک بودی ، دور زدی ، هیچ شدی ، خاک شدی
از تو چیزی که می مونه:
کاری که کردی می مونه

هر کاری کردی می مونه
کاری اگر کردی می مونه .....
همه چیز دور می زنه ، دایره ای ، بی جهت ، بی معنی ، تو خالی

باز از آخر می رسی به اول ، مثل صفر
صفر هست ، اما نیست
نیست ، اما هست
صفر اگه بخواد خودش باشه ، تنها باشه
یا وقتی بخواد فقط با صفر ها باشه خالی ، پوچ ، نیست
اما .....
ببین تو هم صفری

وقتی برای خودت زندگی کنی
وقتی بخوای فقط برای خودت باشی
تنها باشی
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی
عمر تو مثل یک خط منحنی روی خودت دور میزنه
مثل صفر
باز از آخر می رسی به اول !
بسته می شی ، مثل دایره ، مثل صفر

اما اگه یک باشی
فقط یک باشی
عمر تو مثل یک خط افقی پیش میره
مثل راه ، مثل رود
وقتی از خودت دور بشی
از آخر به آبادی می رسی ، مثل راه
از آخر به دریا می رسی ، مثل رود
اگه بخوای فقط یک باشی
باید برای دیگران زندگی کنی
برای دیگران بمیری
عمر تو مثل یه خط عمودی بالا میره
مثل موج ، مثل طوفان
مثل یه قله بلند مغرور
تو تپه ها مثل درخت سرو آزاد
مثل یک انسان بزرگ ، یک شهید ، یک امام
بپا خیز بایست
تو صفر ها مثل یک !!!

برگرفته از کتاب « یک " جلوش تا بینهایت صفرها » نوشته دکتر علی شریعتی


¤نویسنده: پژمان خانبازی

?  نوشته های دیگران( )


!   لیست کل یادداشت های این وبلاگ

4
3
2
1
بنام خدا

vدرباره من

رزسیزده

پژمان خانبازی

vلوگوی وبلاگ

رزسیزده

vوضعیت من در یاهو

یــــاهـو

vاشتراک در خبرنامه